معنی نو و جدید

حل جدول

جدید و نو

تازه، بدیع

مدرن، تازه، بدیع


نو و جدید

ینگا


جدید

نو، تازه، بدیع


نو

تازه و جدید


بدیع و جدید

نو


تازه و جدید

نو

فرهنگ فارسی هوشیار

جدید

نو و تازه هر چیز

عربی به فارسی

جدید

تر وتازه , تازه , خرم , زنده , با نشاط , باروح , خنک , سرد , تازه نفس , تازه کار ناازموده , پر رو , جسور , بتارزگی , خنک ساختن , تازه کردن , خنک شدن , اماده , سرخوش , شیرین , جدید , نو , اخیرا , نوین , جدیدا

فارسی به عربی

جدید

اخیر، جدید، حدیث، روایه، عذراء

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

جدید

تازه، نو، نوین، نوباوه

فرهنگ فارسی آزاد

جدید

جَدِید، تازه، نو، بدون سابقه، شخص بزرگ، روی زمین، موت و مرگ،

فرهنگ معین

جدید

(جَ) [ع.] (ص.) تازه، نو.

مترادف و متضاد زبان فارسی

جدید

اخیر، تازه، تازه، طری، موخر، نو، نوین،
(متضاد) قدیم

فرهنگ عمید

جدید

[مقابلِ قدیم] تازه، نو،
هرچیز تازه،
(اسم) (ادبی) در عروض، یکی از بحور شعر بر وزن فاعلاتن فاعلاتن مستفعلن، غریب،

معادل ابجد

نو و جدید

83

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری